از نیمه ی آذر تاکنون خیلی به یادت هستم ...تمام خاطرات جلوی چشمانم رژه می روند...!!! ووقتی تمام مسائل آن روزها رو تحلیل می کنم...یک عامل برایم پررنگ می شودوآن هم چیزی نیست جزءحسادت....!!!
واتفاقا همانهایی که دلشان نمی خواست ما به هم برسیم...خودشان متأهل بودند...پس چرا نمی خواستند...؟چه نفع وضرری به حالشان داشت...؟باور می کنی خیلی دلم می خواهد که پاسخ این سؤالم را پیدا کنم...؟
یادآن روزی افتادم که رئیس ومعاون اداره سرزده به مدرسه آمدند(چند سال بعد)...اون سال من معاون مدرسه بودم و با توجه به اینکه اولین بار بود که من این آقایان را می دیدم ...وقتی زنگ تفریح زده شد ومن خواستم به حیاط مدرسه بروم ...رئیس اداره مرا صدازدند وگفتند خانوم لی لا لطفا شما هم تشریف داشته باشید...!!! بعد از همکاران پرسیدند اگر مشکلی دارید بیان کنید...یکی از همکاران گفت:مشکل ما غیبت دانش آموزان هست و...!!! رئیس اداره ازمدیر پرسیدند :شما درخصوص غیبت دانش آموزان چه کار می کنید...؟مدیر گفت:خانوم لی لا معاون مدرسه هستند ...بنابراین ایشون پیگیری می کنند...رئیس ازمن خواستند که پاسخ بدهم...خلاصه با پاسخی که من دادم...ر لی لا...
ادامه مطلبما را در سایت لی لا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 34 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 15:43