لی لا

ساخت وبلاگ
سلاااام روزهایی که گذشت ...مقداری ناراحتی از دوستم مریم با خود به همراه داشت....جریان چیست؟ داستان از آنجا شروع شد که تقریبا دوسال واندی پیش بود که ازطریق دوست مشترکمون نرگس متوجه شدم که همسر مریم به مشکل مالی برخورده....خب ...من فکر کردم ماهم وظیفه ای داریم وباید در حد توانمون کمکی کنیم ...البته به لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 18:56

نویسنده : لی لا - ساعت ۱:٠٥ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٦/۳/٩ درماه مبارک رمضان دوست دارم زیر آسمان نماز مغرب وعشا رو بخونم اما حالا که در آپارتمانیم لاجرم  سجاده ام رو نزدیک پنجره پهن می کنم ...حس خیلی خوبی داره ....اصلا دیدن آسمان بیکران وآبی رنگ دلم روآرام می کنه  ومرا به فکر وامی دارد..... آسمان هفت طبقه دا لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 18:56

دوستان عزیزونازنینم سلام... سال نومبارک...امیدوارم که به آرزوهای قشنگتون درسال 96برسیدودرپایان سال لبخندشیرینی ازاین که به اهدافتون رسیدید بر روی لبهاتون نقش ببنده ...خدا پشت وپناهتون باشه وهمواره دستاتون محکم تودست خدا باشه...!  روز 29اسفند بعد لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 51 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1396 ساعت: 22:03

سلااااام دوستان یکی از دلخوشی هایم این هست که وقتی خسته هستم ...چای دم کنم ودر سکوت خونه جرعه جرعه بنوشم وخستگی را از تنم بزدایم ودرهمان حین نوشتن وبرنامه ریزی  رو دوست دارم.... زنگ زدن به دوستان قدیمی ام .... خیلی خوشحالم می کند...!!! &nb لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 42 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1396 ساعت: 22:03

دوستان خوبم سلام... در دنیای واقعی دو دوست قدیمی دارم که دراینجا  مریم ونرگس صداشون می کنم... بیشتر از بیست سال هست که باهم دوست هستیم والان همسرانمون هم باهم دوست شده اند ورفت وآمد خانوادگی داریم... حتی در سالهایی نرگس به خاطر شغل همسرش چندین س لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 42 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1396 ساعت: 22:03

سلااااام    دانش آموز دبیرستانی بودم ...هنگام رفتن به مدرسه همیشه جلوی یک مغازه عبور می کردم که فروشنده آن آقایی کوتاه قامت وتپل و جلوی سرش نیز مویی نداشت ...مغازه اش نیز جالب توجه نبود...یادم نمی آید که مشتری داشته باشد...!!! بعد همه این آ لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 30 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1396 ساعت: 22:03

دوستان خوبم سلام امروز آخرین پنج شنبه سال هست وخیلی کار دارم ...اما می خوام پست تنهایی هارو بنویسم تا اینجا ثبت بشه وقبل از سال جدید تمامش کنم...!هدف اولم ازنوشتن این هستش که احساسات منفی رواز ذهنم بیرون کنم...که این خیلی حالم رو خوب می کنه...! هرچند هنگام نوشتن حالم بد میشه...مثل این می مونه که دار لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 36 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 10:13

یکی از دلایلی که روزهای سرد رو دوست دارم دیدن شعله ی زیبای آتش است درکنار گرمای مطبوع ودلنشینی که می بخشه ...!!!احساس می کنم گرمای اون نه تنها جسمم بلکه روحم را نیز نوازش می کند...اما چند سالی هست که ازدیدن این زیبایی وحس این گرمای دلنشین محروم هستم...اما به هرحال می بایست کاری می کردم که حداقل شوفاژکم خاصیت خودی نشان بدهد...بنابراین دکوراسیون رو تغییر دادم ...این تغییر دکوراسیون فضای خونه رو دلنشین وحال دلم رو بهتر کرد اما از شوقم جهت دیدن آتش کم نکرد...!!! ..سالهاست که نیستی ...!!! اما چرا شعله های آتشین محبتت همچنان در دلم گرما می بخشد...؟پس چرا هرسال نیمه ی آذر در قلبم ضیافت جشن تولدت برپاست...؟هرچند که شوق دیدارت را ندارم...!!! لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 20 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 15:43

از نیمه ی آذر تاکنون خیلی به یادت هستم ...تمام خاطرات جلوی چشمانم رژه می روند...!!! ووقتی تمام مسائل آن روزها رو تحلیل می کنم...یک عامل برایم پررنگ می شودوآن هم چیزی نیست  جزءحسادت....!!! واتفاقا همانهایی که دلشان نمی خواست ما به هم برسیم...خودشان متأهل بودند...پس چرا نمی خواستند...؟چه نفع وضرری به حالشان داشت...؟باور می کنی خیلی دلم می خواهد که پاسخ این سؤالم را پیدا کنم...؟ یادآن روزی افتادم که رئیس ومعاون اداره سرزده به مدرسه آمدند(چند سال بعد)...اون سال من معاون مدرسه بودم و با توجه به اینکه اولین بار بود که من این آقایان را می دیدم ...وقتی زنگ تفریح زده شد ومن خواستم به حیاط مدرسه بروم ...رئیس اداره مرا صدازدند وگفتند خانوم لی لا لطفا شما هم تشریف داشته باشید...!!! بعد از همکاران پرسیدند اگر مشکلی دارید بیان کنید...یکی از همکاران گفت:مشکل ما غیبت دانش آموزان هست و...!!! رئیس اداره ازمدیر پرسیدند :شما درخصوص غیبت دانش آموزان چه کار می کنید...؟مدیر گفت:خانوم لی لا معاون مدرسه هستند ...بنابراین ایشون پیگیری می کنند...رئیس ازمن خواستند که پاسخ بدهم...خلاصه با پاسخی که من دادم...ر لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 34 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 15:43

سال آخر دبیرستان بودم...اواخر دی ماه بود که دختر عمویم یک روز به خونه مون اومد ویک برگ کاغذ به دستم داد...گفت:این شعر رو دبیر ادبیاتمون سروده...شعر نو بود...ساعت انشاء آنروز از دلم بیرون نخواهد شد...مانند همیشه گام را اندر کلاس درس بنهادم وچون همیشه باب صحبت را گشودم...بچه ها موضوع انشاءچیست؟...دست جمعی بالا رفت.....و...... آنقدر تحت تأثیر این شعرواز آن مهمتر شاعر آن قرار گرفتم که تصمیم گرفتم برای آن دبیر نا دیده نامه ای بنویسم...یادم هست نامه ام رااین گونه شروع کردم... سلام به آن دبیر محترمی که با نور عین اورا ندیده ام اما با نور قلبم آن را دریافته ام....!!! دلم نیامد که نامه را داخل صندوق پست بی اندازم...از راه مدرسه خودم راسریع به اداره پست رساندم ونامه راپست کردم...با اینکه انتظار نداشتم ...دقیقا هفته ی بعد ...مادرم که امید وارم روحش شاد باشه...به استقبالم آمد وگفت:مادر نامه داری...! با هیجان گفتم :نامه...!!! نامه ای که ازدیدن خط بسیار زیبای آدرس بر روی پاکت  شگفت زده شده بودم به دستم داد...!!! خیلی خوشحال شدم...اصلا تصورش را نمی کردم که پاسخ نامه ام را بدهد...خیلی لطف کرده بو لی لا...ادامه مطلب
ما را در سایت لی لا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lilalianac بازدید : 23 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 15:43